چر خ چرخ چرخونک!
چرخ چرخ چرخونک... درست مثل بچگی هایم...چرخیدی... این روزها بازی من در آوردی تو شده....یک دستت را توی سینه جمع میکنی و دست دیگر را رها میکنی و میچرخی...شاید دو ،سه دور... هیجان و اشتیاقت برایم دیدنی است....گویی من هم کوچک شده ام.... با هم میچرخیم....فر میخوریم و میخوانم چرخ چرخ چرخونک.....و تو از سرگیجه ی بعدش کیف میکنی... دنیایی بزرگی داری مادر....همین که وقتی برای اولین بار چرخیدی...خودت تعجب کردی و بلند گفتی ماما..و چرخیدی...میخواستی تشویقت کنم... و من ...گویی مدال قهرمانی کسب کرده باشی...ذوقت را کردم... فدای تو و ذهن خلاق و کودکانه ات... بچرخ پسر...گاهی می ارزد به سرگیجه ی بعدش..به لبخندش...به روی زمین ولو شدنش...به زود بل...